میانشهر شهر شهادت و شهامت
شهر 55 شهید
شهر 3 سردار بزرگ
شهر 5 جاویدالاثر
از جنوب زاهدشهر فسا که پا به بیرون میگذاری نسیمی آرام تو را به گلگشت سوسن و سبزه می برد. جاده ای مهربان با لجاجت یک پیچ تند، در نبض می تپد و تو را آرام آرام به شهری نجیب می بردکه از دور با چهره خاکی و آفتاب سوخته اش، به استقبالت آمده است. شهری ساده که از در و دیوارش بوی پر و پروانه فرو می ریزد و خاک تفدیده اش بوی شقایق می دهد.
این شهر را میانشهرش می خوانند.
تمام طول مسیر را پیمودیم تا در لحظه های آفتابی شهیدان به خون خفته میانشهر، به روز های پر حماسه جنگ بازگردیم.بر گرفته از زندگی نامه شهید عزیز بابایی
میانشهر شهری است که:
55 شهید دارد
3 سردار شهید دارد
و 5 جاوید الاثر.
سرداران شهید میانشهر:
سردار شهید عزیز بابایی،
سردار شهید داوود تهمتن
وسردار شهید جاویدالاثر ایوب جمشیدی
شهدای جاوید الاثر:
شهید محمد صفر پور
شهید خداخواست رضایی چرگی
شهید ناصر خوش نیت
شهید هادی راهپیما
و سردار شهید جاوید الاثر ایوب جمشیدی
تاریخچه عملیات کربلا 4
عملیات کربلای 4 در تاریخ 04 دیماه 1365 با همکاری چهار قرار گاه سپاه پاسداران برای یک سره کردن کار جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در مناطق ابوالخصیب و شلمچه آغاز شد. عملیات( آبی- خاکی) کربلای 4 به مدت 2 روز ادامه داشت که تلفات دشمن 7060 کشته و زخمی و اسیر گزارش شده است. رمز عملیات کربلای 4 محمد رسول الله بود. فسا در عملیات کربلای چهار 72 شهید تقدیم این مرز و بوم کرده است که 4 نفر آنها میانشهری بوده اند.
به جهت تعداد بالای شهدای شهرستان در این عملیات از آن به عنوان یک حماسه و یک واقعه خاص در تاریخ فسا نام برده میشود. یاد و خاطره همه ی شهدا خصوصاً شهدای کربلای 4 گرامی باد.
اسامی شهدای میانشهر در عملیات کربلای 4
شهید محمد رضا اکبری
شهید جاویدالاثر خداخواست رضایی چرگی
شهید سردار جاویدالاثر ایوب جمشیدی
شهید مسعود عوضیار
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه شهید بزرگوار احمد حسینی : شهید احمد حسینی فرزند محمد در چهاردهم شهریور ماه سال 1324 در روستای میانده از توابع شهرستان فسا در خانواده ای مستضعف اما با ایمان و متعهد به دنیا آمد . 6 ساله بود که وارد دنیای جدیدی به نام مدرسه شد و تحصیلات خود را در دوره ابتدایی و راهنمایی با موفقیت به پایان رسانید و وارد دوره دبیرستان شد . سال دوم دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانیده بود که وارد ارتش شد . شهیدبزرگوار حدود 23 سال در ارتش خدمت نمود . او در این مدت ازدواج کرد و صاحب 3 فرزند پسر و 1 فرزند دختر شد . او با وجود اینکه به خانواده خود علاقه داشت اما علاقه اش به اسلام و وطن بیشتر بود به طوری که حدود 12 سال از 23 سال خدمت خود را در جبهه های اهواز و دزفول گذراند و جوانمردانه در برابر دشمنان ایستاد . بالاخره در چهارم تیرماه سال 1367 در منطقه جفیر بر اثر بمباران کافران بعثی ، شیمیایی شده و به درجه رفیع شهادت نائل آمد . پیکر پاک و مطهرش در پانزدهم تیرماه 1367 در قطعه شهدای روستای میانده به خاک سپرده شد . خصوصیات اخلاقی شهید : شهید احمد حسینی فردی مردم دار ، بزرگوار و دارای اخلاق بسیار خوبی بود . او با علاقه فراوان به اسلام و وطن خود خدمت می نمود . دل رحیم و مهربان بود . به نماز اول وقت اهمیت می داد . او در تمام مراسم تشییع شهدا شرکت می کرد و آرزو داشت که روزی به آنها بپیوندد و بالاخره به آرزوی دیرینه اش نیز رسید . روحش شاد و یادش گرامیباد .
(اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم)
به نام خداوند شهیدان
زندگینامه شهید احسان تهمتنی : نوجوانی شیفته و عاشق که با شهادت پسر عمه خویش دل از دنیا برید و عزم کربلای خونین ایران کرد . اما چون نوجوانی کم سن و سال بود بسیج از اعزام وی به جبهه ها جلوگیری می کرد وا یشان با دست بردن در شناسنامه خویش ، دوباره شانس خود را امتحان کرد و باز موفق نشد تا بالاخره بوسیله یکی از آشنایان و با دور زدن بسیج عازم جبهه ها شد . شهید احسان تهمتنی متولد سال 1350 در روستای میانده از توابع شهرستان فسا در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و از همان دوران کودکی متحمل رنج و سختی های فراوان در محیط های مختلف کار شد تا اینکه به سنین نوجوانی رسید و مرغ دلش هوای کوی یار نمود و با شهادت دو تن از بستگان، عکس خویش را پیشاپیش بین عکس این دو شهید قرار داد تا خودش را برای لبیک به حسین زمان آماده کند .ایشان با سن کم در هنگام نماز آنچنان غرق در حضور می شد که هیچ کس نمی توانست حواس وی را پرت کند یا وی را بخنداند .او با عشق به خداوند و خمینی بت شکن در سحرگاه بیست و چهارم اسفند سال 1366 در عملیات والفجر 10 در منطقه عملیاتی خرمال و حلبچه در اثر برخورد با کمین شناسائی شده دشمن در سن 16 سالگی جان به جان آفرین تقدیم نموده و وارد زمره شهدای راه دین گردید . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .والسلام
قسمتی از وصیتنامه بسیجی شهید احسان تهمتنی :
" و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون." آنانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید بلکه آنها زنده هستند و نزد خدا روزی می برند . با سلام و درود فراوان به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام امت خمینی بت شکن این پیر خستگی ناپذیر و با درود به رزمندگان جان بر کف اسلام و امت شهیدپرور ایران.خداوندا هم اینک که قلم به دست گرفتم و چند جمله ای به عنوان وصیت نامه می نویسم به خاطر این است که شاید مقداری از گناهانم بخشیده شود خدایا بار گناهان پشتم را خم کرده است و سنگینی می کند خدایا راهی را انتخاب کرده ام که دیگران رفتند و شهید شدند خدایا اینک این تنها آرزوئی می باشد که به دل دارم خدای اگر لیاقت شهادت داشته باشم پس نصیبم کن ا ین لیاقت را.خدایا دوستان همه رفتند و تنها در این وادی مانده ام با کوله باری از گناه و معصیت... چند وصیت دارم با جوانان از شما جوانها می خواهم راه امام حسین و راه شهداراانتخاب کنید و از گناه و معصیت بپرهیزید و جبهه ها را خالی نگذارید و امام را تنها نگذارید جوانان عزیز از راهی که منافقان پیشه کردند هرگز نروید و چند لحظه ای به فکر شهدا باشید و وصیت نامه آنها را بخوانید و راه راست و راه انبیاء را خودتان انتخاب کنید دوستان و آشنایان اگر خدای ناکرده از دست برادر حقیرتان ناراحتی و بدی دیده باشید مرا ببخشید و حلال کنید ولی این را بدانید که اگر امام امت را تنها بگذارید همانند کوفیانی هستید که امام حسین علیه السلام را تنها گذاشتند این چند جمله را از این برادر حقیرتان بپذیرید و از پدر و مادرم می خواهم که در شهادت من گریه نکنند و از برادرانم می خواهم به پدر پیر و دل شکسته روحیه بدهند و نگذارند که احساس کنند که فرزندی را از دست داده است و تو ای مادر که شبها استراحتت را کنار گذاشتی و تا صبح کنار گهواره من نشستی و مرا راضی کردی مادرجان اگر نتوانستم جبران زحمات را بکنم اما تو مرا حلال کن و مطمئن باش که حضرت زهرا سلام الله علیها بهترین راهها را انتخاب میکند و تو ای پدرم که شب و روز با دستی پینه بسته به زمینهای کشاورزی رفتی و زحمتهای بسیار کشیدی تا مرا بزرگ کردی واقعا مرا حلال کن ای پدرم... در آخر از همه برادران و خواهرانی که حقی بر گردنم دارند می خواهم که مرا حلال کنند نمی خواهم که در بستر بمیرم .
خدایا خدایاتا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.می خواهم که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم . احسان تهمتن .والسلام
بسم الله الرحمن
الرحیم
زندگینامه سردارشهید مفقودالجسد ایوب جمشیدی : شهید ایوب جمشیدی فرزند آقا بابا در چهارم فروردین ماه 1345 در روستای میانده از بخش شیبکوه از توابع شهرستان فسا در خانواده ای مؤمن و متعهد به دین اسلام از دامان مادری پاکدامن و فداکار دیده به جهان گشود . پدرش فردی زحمتکش بود که با شغل کاسبی و به سختی مخارج خانواده چند نفری خود را تأمین می نمود و مادرش مهربان و دلسوز . او تحت سرپرستی چنین پدر و مادری تربیت اسلامی یافت و بزرگ شد . شهید ایوب 6 ساله بود که برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی را در دبستانی در زادگاهش آغاز نمود او از همان ابتدا برای تأمین مخارج تحصیل خود و برای اینکه پدر را در این امر یاری رسانیده باشد در کنار درس خواندن به کار مشغول شد . او توانست دوره ی ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارد و برای ادامه تحصیل وارد دوره ی راهنمایی شود . شهید ایوب فردی مؤمن,متعهد و معتقد به دین اسلام بود او با انقلاب اسلامی آشنا بود و می دانست که برای پیروزی این انقلاب مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره ) و با توکل به خداوندمتعال چه تلاش ها کردند و چه خون هایی ریخته شده و دریافته بود که باید از این انقلاب دفاع کرد . سال سوم راهنمایی را به پایان رسانیده بود و 14 سال بیشتر نداشت که از طریق بسیج راهی جبهه های جنگ شد او از اوایل جنگ تحمیلی در جبهه های جنگ حضور داشت و در آنجا خدمت نمود و در بیشتر عملیات ها شرکت کرد و در گروه شناسایی لشکر المهدی(عج) حضور پیدا کرد . شهید ایوب از طرف این لشکر برای آموزش غواصی به مدت 6 ماه در بندر انزلی مأموریت یافت . او چندین بار در جبهه مجروح شد ولی این مجروحیت ها باعث نشد که از جبهه دور بماند و هر بار بدون اینکه به خانواده خبر مجروحیتش را بدهد پس از بهبودی نسبی با شور و اشتیاق بیشتر راهی جبهه می شد . مدت یکسال و نیم به عنوان بسیجی و بعد از آن به عنوان پاسدار به دفاع از میهن اسلامی پرداخت و سرانجام به آنجا که آرزویش داشت رسید و در چهارم دی ماه 1365 در عملیات کربلای 4 در منطقه شلمچه مفقود گردید . روحش شاد و یادش گرامی باد.(اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم)
از جنوب زاهد شهر فسا که پا بیرون می گذاریم نسیمی آرام تو را به گلگشت سوسن و سبزه می برد روستایی ساده که از در و دیوارش بوی پر پروانه فرو می ریزد.سردار شهید عزیز بابایی در سال 1341در این روستا که "میانده" می نامندش در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود . وی در سن هفت سالگی با شور و شوق کودکانه ای راهی مدرسه شد و نهایتا با دریافت مدرک دیپلم مکانیک از هنرستان صنعتی فسا به تحصیلات خود پایان داد . اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب در حالی که آخرین سال تحصیلی را پشت سر می گذاشت وارد بسیج شد و پس از گذراندن سه دوره آموزشی به خیل جان برکفان سپاه توحید در جبهه های حق علیه باطل پیوست . شهید بابایی در مدت زمان حضور در جبهه در عملیات های متعددی از جمله والفجر4 و5 شرکت کرد و مسئولیتهای مختلفی را عهده دار گردید . وی مدتی مسئول شناسایی بود و زمانی نیز در سمت جانشینی گردان به انجام وظیفه پرداخت . سردار شهید عزیز بابایی پس از عمری تلاش و مبارزه سرانجام در سحر گاه بیستم دیماه 1365 خاک شلمچه را از خون خود رنگین ساخت و با پیکری خونین به خیل شهدای کربلای 5 پیوست .
فرازی از وصیتنامه شهید :
« الان در حال امتحان بزرگی هستیم ، این زمان ، زمان حسین (ع) است . زمانی است که حق و باطل در مقابل هم صف کشیده اند و ما باید به یاری حق بشتابیم تا از امتحان الهی پیروز درآییم .خدا به ما توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم تکلیف را به خوبی انجام دهیم تا درآن دنیا مقابل شهدای عزیز شرمنده نباشیم .»
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی نامه شهید داوود تهمتن:
شهید قهرمان داود تهمتن در سال 1338 در خانواده ای مذهبی در روستای اسلام آباد(میانده) پا به عرصه وجود نهاد وی که سومین فرزند خانواده بود در اوان کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد و از همان اول دست محبت خدای متعال را به سر خویش احساس کرد و دلگرم شد که اگرچه به عنوان واسطه فیض الهی از دست داده ولی از هم اکنون باخدا در ارتباط است و با امیدی به بلندای کوه ها در مسیر پرورش آن مبداٌ خیر و کمال رشد کرد در سن شش سالگی وارد دبستان گردید و سپس دوران راهنمایی را پشت سر گذاشت و تحصیل خود را در دبیرستان ادامه داد در این هنگامه از زندگی او بود که حرکت پر خروش مردم جهت سرنگون کردن طاغوت زمان آغاز شد و وی که کمتر از هیجده سال داشت با یاران وفادارش دل بیاد الله را به عنوان قطره ای از دریای خروشان امت به سیل جوشان اسلام سپرد و با آنها حرکت کرد وی از تشکیل دهندگان راهپیمائی ها بود و قدرت و شهادمتش دل های مبارزان را گرم می نمود اوائل انقلاب در یک حرکت جسورانه برای اولین بار در برابر چشمان پلیس شاه و دید صدها نفر مجسمه طاغوت را از بلندی به زیر انداخت در شهر و روستا برای سرعت بخشیدن به این حرکت الهی ظاهری شد و برای پخش پیام های حضرت امام (ره)و نوارها تلاش داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی از تشکیل دهندگان کمیته اجرای فرامین امام(ره) بود پس از گذشت زمانی از پیروزی انقلاب عظیم اسلامی با سرنگونی شاه خائن و بر آب شدن نقشه ابرقدرت ها جنگ را به کشور اسلامی تحمیل کردند در این زمان بود که داوود عزیز قلمش را به اسلحه تبدیل نمود و راهی جبهه گشت تا در آنجائی که قبول شده آن مدرسه یکی پس از دیگری مدرک نورانی خود را در حالی که آذین بندی به آیه:(ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون) گردیده اخذ می کنند و با آرامش به زندگی ابدی خود در جنت رضوان ادامه می دهند دریافت کند او روانه دیار عشق شد با جوش و خروش کم نظیری که در وی بود همچنین گرمی و صفای دلش موجب شد که بزودی به عنوان چهره ای آشنا با سایر رزمندگان ما نوس گردد و برای افراد مشوقی باشد برای اعزام به جبهه داوود عزیز پس از مدتی تلاش از سنگرها مانند آهنی آب دیده شد چه از نظر تجربه نظامی و هم از نظر معنویت عاشق خدا بود و فدائی امام و طرفدار روحانیت٬ دائم الوضو بود و نماز شب خوان٬ آرام بود و محکم و در یک کلمه شهید بود او در اغلب عملیات های نظامی که موجب فتح های بزرگ گردید شرکت فعلانه داشت چند بار در مصاف با کفار بعثی پس از یورش شجاعانه زخمی شد و در بیمارستان بستری گردید ولی شوق او به ماندن در کنار رزمندگان باعث شد که با پیکر مجروح و پای شکسته و تیر خورده عصا به دست در جبهه ظاهر گشته و با یاران فعالیت نماید او خانه را درجبهه ها می دانست پس از اعزام به تیپ مقدس33 المهدی(عج) همراه با چند تن از هم رزمانش گردان دلاورو مشتاق شهادت فجر راانتخاب نمودند که در تمام عملیات خط شکن و پیشتاز بود مهارتی که طی چند سال مبارزه پیدا کرده بود موجب می شد که مسئولیت های مختلفی را به وی بسپارند و بخوبی به انجام برساند او که توانسته بود در جبهه عشق قلب خود را مصفا کند نمی توانست بدون معشوق حقیقی بماند و به سویش پر نکشد چند ماهی قبل از عروسیش برای جاری نمودن سنت پیامبر عظیم الشان اسلام به عنوان یک وظیفه شرعی دیگر کانون گرم خانواده تشکیل داد و ازدواج نمود و چون عارف به این آیه قرآن کریم بود که:( انما الحیوة الدنیا الکعبه و لهو و ان توسنوا و تنقوا یونکم احورکم ولا یسنلکم اموالکم )(محمد 36) هنوز چند روزی از شب زفاف نگذشته بود که کبوتر وار اهل خانه را به خدا سپرد و راهی وادی عشق گردید ماموریت آخرش را در لشکر حضرت رسول (ص) که از رزمندگان تهرانی تشکیل شده است گذراند گفته بود دلم می خواهد غریبانه به شهادت برسم و بالاخره این عارف صادق در تاریخ 23 اسفند 1363 در عملیات پیروزمند و افتخار آفرین بدر در حالی که معاونت گردان انصار لشکر محمد رسول الله(ص) به عهده داشت ضمن یورش قهرمانانه به سپاه شیطان تا آخرین قطره خون از اسلام دفاع نمود و به لقاءالله محبوب خود شتافته و شهید شد و همچون حسین(ع) پیکرش نیز در کربلای ایران شرق دجله ماند تا شاهد مظلومیت منادیان اسلام باشد و در خاتمه جملاتی از زبان خودش که می فرماید اگر پاهایم از پیکرم جدا نشده بود آنها را به حالت دو بگذارند تا ببینند چگونه با جهش سریع و حرکت شتابد از به سوی معشوق روان بودم و اگر شهید گمنام شدم روزهای پنج شنبه(شب های جمعه) که می آئید گلزار شهدا رو به سوی کربلا کنید و برایم فاتحه بخوانید.خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) همه ما را به مقام رفیع شهادت اعطا بفرما. خدایا بحق محمد و آل محمد(ص) قلب نازنین امام زمان حجت ابن الحسن (عج) از ما خشنود بگردان.خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) رزمندگان اسلام را هر چه سریعتر به کربلای حسین(ع) برسان.روحش شاد و یادش گرامی باد
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمتی ازوصیتنامه سردارشهیدداوودتهمتنی:
اگر پاهایم از پیکرم جدا نشده بود آنها را به حالت دو بگذارند تا ببینند چگونه با جهش سریع و حرکت شتابد از به سوی معشوق روان بودم و اگر شهید گمنام شدم روزهای پنج شنبه(شب های جمعه) که می آئید گلزار شهدا رو به سوی کربلا کنید و برایم فاتحه بخوانید.خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) همه ما را به مقام رفیع شهادت اعطا بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) قلب نازنین امام زمان(عج) حجت ابن الحسن از ما خشنود بگردان.خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) رزمندگان اسلام را هر چه سریعتر به کربلای حسین(ع) برسان...الهی آمین یارب العالمین